به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد به نقل از اکوایران دقیقا دو سال پیش حوالی بامداد بود که وقتی یک پاکبان در شهرک اکباتان تهران داشت کار روزانهاش را انجام میداد، ناگهان تکههای یک جسد شامل مقداری از مچ دست، آرنج، پاها و یک نیمتنه متعلق به فردی بزرگسال را پیدا کرد و بلافاصله با ۱۱۰ تماس گرفت. وقتی عوامل دایره جنایی پلیس آگاهی پایتخت و بازپرس کشیک قتل تهران در صحنه حضور یافتند، اقدامات اولیه برای شناسایی صاحب اعضای مثلهشده آغاز شد و نهایتا با انجام انگشتنگاری، هویت مقتول حدود ۶ ساعت پس از کشف جسد تکهتکهشده، مشخص شد: بابک خرمدین، ۴۷ ساله، کارگردان!
شاید این جنایت را بتوان یکی از سینماییترین جنایات تاریخ جنایی ایران دانست. اولا نحوه قتل و خرد کردن اعضای بدن مقتول که غلظت شدید خشونت در وقوع این جنایت را نشان میداد و ثانیا هویت عاملان جنایت که از خود قتل، تکاندهندهتر بود: پدر و مادر بابک!
تصاویر دوربینهای مداربسته محل سکونت بابک خرمدین نشان میداد که اکبر خرمدین و همسرش چگونه به راحتی یک محموله خونین را با آسانسور به پایین منتقل میکنند. همین تصاویر موجب شد که کارآگاهان به پدر و مادر بابک مظنون شوند و وقتی بیتفاوتی و واکنش بسیار معمولی آنان را به این حادثه دیدند، ظنشان تقویت شد و نهایتا با چند ساعت بازجویی، از هر دو اعتراف گرفتند. اکبر خرمدین گفت که از کارهای پسرش به ستوه آمده، ۲۵ اردیبهشت با کمک همسرش او را بیهوش کرده و بعد هم او را به قتل رسانده است. برای انتقال راحتتر جسد هم زحمت سلاخی جسد فرزند را متحمل شده و تمام!
اما سناریوی این اثر جنایی به همین میزان سورپرایز قناعت نمیکرد و عناصر شگفتانگیز دیگری هم برای غافلگیرکردن مخاطب داشت. با داغشدن موضوع، معلوم شد اکبر و همسرش قبلاً هم دختر و دامادشان را به همین شیوه به قتل رساندهاند و حالا جامعه با یک قتل فجیع خانوادگی سریالی مواجه بود؛ جنایتی کاملا ترکیبی. داماد خانواده، همسرش را اذیت میکرد، به همین دلیل سال ۹۰ به قتل رسید. دختر خانواده هم که دچار عذاب وجدان شده بود و میخواست قضیه را لو بدهد، ۷ سال بعد توسط پدرش کشته شد.
نکته جالب توجه این بود که روانشناسان پزشکی قانونی همان زمان صحت روانی هر دو متهم را در زمان وقوع جنایت تایید کردند. حالا بحث عدم قصاص پدر طبق قانون مجازات اسلامی بالا گرفته بود و هر کس چیزی میگفت. برخی نیز مادر را هم متهم و هم قربانی میدانستند. نظر این عده، بیراه هم نبود. به هر حال مادر بابک طبق اظهاراتش در طول همه سالیان، تحت سلطه و سیطره مردی بود که میتوانست به سرعت عصبانی شود، به فوریت تصمیم بگیرد و به راحتی آدم بکشد. گرچه نمیتوان مسئولیت شخصی مادر را در وقوع این جنایات نادیده گرفت اما از عوامل موثر بر اقدامات مجرمانه افراد هم نمیتوان چشم پوشید. اکراه و اجبار، آشکارا بر سراسر زندگی خانم ایران موسوی، مادر بابک، سایه انداخته بود.
اما این جنایت خونبار، مانند آثار بجامانده از بابک خرمدین که برای آنها برنده چندین جایزه شده بود و اتفاقا تصویری از تقدیر از او در کنار پدر و مادرش نیز در همان روزهای وقوع جنایت بسیار فراگیر شد، اثری بسیار کوتاه بود. اکبر خرمدین ساعت ۱۲:۳۰ روز ۱ آذر سال ۱۴۰۰ بر اثر بیماری پیشرونده سرطان در زندان درگذشت و ایرانخانم هم به ۴۵ ماه حبس محکوم شد.
از این خانواده، یک دختر هم مانده است؛ کسی که ظاهراً از آن خشونت بیحد، جان سالم به در برده اما قطعا تا همیشه آثار این اتفاقات با او همراه خواهد بود.
شاید اگر فرصتی برای مصاحبههای روانشناسی گسترده با اکبر خرمدین پیدا میشد و جرمشناسان میتوانستند با دست باز به بررسی زندگی خانواده ایرانخانم بپردازند، از قتل بابکها در آینده جلوگیری میشد. شاید اگر نظام مطالعاتی مناسب و پیشگیرانهای در مورد افراد مستعد ارتکاب جنایت وجود داشت، نام بابک خرمدین همچنان صرفا به عنوان یکی از شخصیتهای ایرانی در صفحات کتاب تاریخ میماند، نه به عنوان قربانی یک جنایت خشن خانوادگی، و البته سینما هم از داشتن یک کارگردان خوب محروم نمیشد.
نظر شما